ایلیاایلیا، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

پسرکم ایلیا

ايلياي نازنيم گل پسرم

مینویسم برایت ای  عزیزترینم من مادر شدن را با تو درك كردم در آن لحظه كه تو را در آغوش مي گيرم و آرام در گوشهايت لالايي زمزمه مي كنم ....... در آن لحظه كه تو را بوسه باران مي كنم و تو برايم مي خندي ............. در آن لحظه كه انگشتهاي كوچكت را به دور انگشت من حلقه كردي و محکم فشردي در آن لحظه كه چشمهاي پاكت را در چشمانم خيره كردي و نگاهت را به نگاه مضطربم گرده زدي و به من اميد دادي همه اينها مسئوليتم را سنگين تر مي كند . پاكي تو مرا به خود مي آورد و به روزهاي بي رونق من رونق مي بخشد .   تويي تنها اميد من در اين وانفساي روزگار .... دستان کوچک...
8 خرداد 1395

آغاز نوشتن برای پسرک مامان

سلام به گل پسرم عزیز دلم. عزیزکم دیر شروع کردم تا این وب رو برات درست کنم چون درگیر کار زیاد هستم و وقت کم این بود که نتونستم برات هیچی بنویسم اما امروز دیگه تصمیمو قطعی گرفتم تا بیام نی نی وبلاگ و برات وب درست کنم و بنویسم خوب جونم بگه برای گل پسر که روز 30 دی ماه 1393 توسط یک بیبی چک من و بابایی فهمیدم که خدا شما هدیه گرانبها رو خدا نصیبمون کرده و من برای بار دوم مادر شدم الان خواهر جونت 5سال و یکماهشه و شما4 ماه و یازده روزه که اومدی توی دل مامان البته تا روز 30فروردین جنسیت شما مشخص نبود و روز 30 فروردین یعنی یکشنبه هفته گذشته که من برای سونو گرافی رفته بودم مشخص شد که خدای بزرگ و مهربون یه دونه داداش خوشگل برای خواهرجونش فرستاده ....
8 ارديبهشت 1394