ایلیاایلیا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

پسرکم ایلیا

ايلياي نازنيم گل پسرم

1395/3/8 10:57
نویسنده : مامان ایلیا
135 بازدید
اشتراک گذاری

مینویسم برایت ای  عزیزترینم

من مادر شدن را با تو درك كردم

در آن لحظه كه تو را در آغوش مي گيرم و آرام در گوشهايت لالايي زمزمه مي كنم .......

در آن لحظه كه تو را بوسه باران مي كنم و تو برايم مي خندي .............

در آن لحظه كه انگشتهاي كوچكت را به دور انگشت من حلقه كردي و محکم فشردي

در آن لحظه كه چشمهاي پاكت را در چشمانم خيره كردي

و نگاهت را به نگاه مضطربم گرده زدي و به من اميد دادي

همه اينها مسئوليتم را سنگين تر مي كند

. پاكي تو مرا به خود مي آورد و به روزهاي بي رونق من رونق مي بخشد .

  تويي تنها اميد من در اين وانفساي روزگار ....

دستان کوچکت ، آن نگاه معصومت،  خنده های بی بهانه ات، آن صورت معصوم و بی آلایشت

. تو پشتوانه بی کسی های منی، تو زندگی و عطر وجود منی، تو امید تک تک لحظه های منی،

ای گل نرم و نازک من ، آن چشمان و آن نگاه زیبایت برای من اوج بودن است .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فروشگاه اينترنتي
19 خرداد 95 12:44
به وبه ، خيلي وب قشنگ است سه تا جمله هس که بی برو برگرد تودفترخاطرات هر دهه شصتی میشه پیداش کرد: ۱. نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد! ۲. اگردیدی جوانی بردرختی تکیه کرده بدان عاشق شده است و گریه کرده! ۳. گل سرخ و سفید و ارغوانی فراموشم نکن تامیتوانی!